شیطان اندازه ی یک حبّه قند است..
گاهی می افتد توی فنجان دل ما!
حل می شود
آرام آرام
بی آنکه اصلاََ ما بفهمیم به روحمان سر میکشد
در خانه ی تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من!!!
مراقب باشیم.
شیطان اندازه ی یک حبّه قند است..
گاهی می افتد توی فنجان دل ما!
حل می شود
آرام آرام
بی آنکه اصلاََ ما بفهمیم به روحمان سر میکشد
در خانه ی تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من!!!
مراقب باشیم.
مجری: به به...تابستون داره تموم میشه و کم کم باید آماده شین واسه مدرسه رفتن!
کلاه قرمزی: ای بابا خیلی اتفاق خوبیه شمام هی یادآوری کن!
ببعی: باز آمد بوی ماه مدرسه...
پسرعمه: یعنی من این آهنگو که میشنوم میخوام سرمو بکوبم به دیوار!
مجری: اگه بدونین تو مدرسه چقدر خوش میگذره...من که دلم واس مدرسه رفتن یه ذره شده
کلاه قرمزی: خب اگه دلت تنگ شده بیا جای من برو مدرسه،من یه جوری با این دلتنگی کنار میام!
مجری: میدونین اگه مدرسه نرین بزرگ که شدین بیکار میمونین؟
پسرعمه: این پسر عباس آقا که اینهمه درس خونده مهندس شده مگه بیکار نیس؟!
مجری: خب بعضیا هرچی میگردن نمیتونن کار پیدا کنن
کلاه قرمزی: بله بقیه هم از همون اول میدونن کار پیدا نمیشه اصلا نمیگردن!
از شنبه دیگه راهی دانشگاهیم...
بعضی آدما هستن که عجیب دلبرند.
نوع ساده و معمولشون
اونایین که با یه نگاه، چنان دل رو میبرن، که به گردش هم نمیرسی.
حکایت این جور دلبریا، زیاد نقل محافله!!!
اما بعضی از این دلبرا، خیلی حرفهای تر از اون نوع دلبرا، دلبری میکنن.
مثلا کافیه فقط اسمشونو بشنوی تا دیگه دلت مال خودت نباشه ...
داشتم "نورالدین پسر ایران" رو میخوندم، که رسیدم به این تیکه از کتاب:
"آن روزها امیر مارالباش را بیشتر میدیدم و تازه داشتم او را کشف میکردم. قبلا یک بار در نمازجمعه او را دیده بودم، از دوستان فرج قلیزاده بود و میخواست با من دوست بشود اما من سرسنگین بودم...
آن روز هم به امیر روی خوش نشان نداده بودم اما در قطار هنگام بازگشت به تبریز با هم بیشتر آشنا شدیم"
همین سه چهار خط کافی بود تا دلم بیفته دست "شهید امیر مارالباش" و من همینجور بیدل، بمونم حیران!
باز اگر وسطای کتاب این اتفاق برا دلم میافتاد
میگفتم این هنر نویسنده بوده که فضا رو طوری ترسیم کرده که ...
یا میگفتم این ناشی از صداقت و اخلاص راوی بوده که تونسته احساس خودشو نسبت به شهید مارالباش، به خواننده منتقل کنه،
ولی وقتی دل، با همین چهار جمله بره، چی میشه گفت جز اینکه طرف، حرفهای دلبری میکنه!
از اون موقع امیر شده داداش گُل من...
درسته از اون موقعی که حاجی رو پیدا کرده بودم
دیگه تنها نبودم ولی باز با حاج همت احساس غریبی میکردم چون ایشون فرمانده بودن بزرگ بودن....
اما امیر من با وجود مقام بزرگش خیلی باهام صمیمیه...
ای مردم وعده ی خدا حق است...
مبادا زندگانی دنیا شما را مغرور سازد!
و مبادا شیطان فریبنده به (عفو) خدا مغرورتان گرداند.
سوره مبارکه فاطر آیه ۵
وقتی
عبارت”خدا را به یاد داشته باش” را می خوانم
در ذهنم و در قلبم
گزینه “همیشه” را
برایش تیک می زنم...
بمــان
همیــشه
ســـالم بمـان
تــا
آفتــاب
طلـــوع کنــد...
آقـــای خوبـــی ها!
اللهــم احفـظ قائــدنا امـام الخــامنه ای
همیشه وقتی حرف از حیا و حجاب هست از خانوم ها میگیم
از چادری ها میگیم
اما امروزمیخوام بگم...
سلامتی هر پسری که ریش داره و وبهش میگن پاچه بزی و خم به ابرو نمیاره...
سلامتی اونیکه پاتوقش گلزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...
سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو...پرورش ایمان وخودسازی میکنه
سلامتی پسری که سَرشوخم میکنه تا سنگ فرش خیابونا، نه رودروی ناموس مردم..
سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار پارچه ای..
سلامتی اونی که نه شکیرا میشناسه نه الیزابت تیلور دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست
سلامتی اون پسری که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه
سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته!
سلامتی اون پسری که تظاهرات و راهپیمایی رفتنش عین نماز اول وقت میمونه براش.
سلامتی اون پسری که جای نود، شب زود میخوابه تا صبح نمازش قضا نشه....
سلامتی اون پسری که پیشش، روبروش، کنار دستش تو کلاس با امنیت میشینی و انگار نه انگارکنارش دختر نشسته...
سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث!!! و به بهانه ی امتحان بگو بخند راه بندازه
سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مریضو و اون وا نده
سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای ضبطش رو بلند میکنه نوای کربلا کربلا میاد...
سلامتی اون پسری که تو یه روز عروسیش مردونگیشو زیر سوال نمیبره... دست به ابروهاش نمیزنه!!! آرایش نمیکنه...
سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه و آستیناش بالا و آب میچکه...
جوراباشم از جیباش آویزونه
مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن
مهم زود رسیدن به حسینیه اس...
سلامتی اون پسری که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفاسیتی با دوست دختراش تو شمال
سلامتی هرچی پسر مذهبی...
سلامتی هرچی بچه حزب اللهی....
سلامتی همشون صلوات
حالا از این ور
سلامتی اون دختر چادری که تو گرمای چهل درجه زیر چادرش انگار تنور روشن کرده
و باز سفت و محکم چادرشو گرفته...
سلامتی اون دختری که نمیره عروسی پسر عموش چون عروس گفته باید عروسی مختلط باشه ...
سلامتی اون دختر چادری که عقده اییه...عقده ی کربلا داره...
سلامتی اون دختری که پسرای دانشگاه تفنگدار صداش میکنن
چون هیچ وقت به صدای پیس پیس و هووی آی خانمی جواب نمیده...
سلامتی اون دختری که وقتی با استاد میخواد حرف بزنه استادو میبره تو سالن نه تنهایی تو کلاس...
سلامتی اون دختری که مدل موهاش و لباسش و کفش هاشو همونی انتخاب میکنه که اسلام دستورشو داده...
سلامتی هرچی دختر محجبه....
سلامتی چادریا....
سلامتی همشون صلوات
خداوندا...
به دل نگیر اگر گاهی زبانم از شکرت باز می ایستد!
تقصیری ندارد قاصر است کم می آورد در برابر بزرگی ات...
لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت
در دلم اما
همیشه ذکر خیرت جاریست!!
بـرای دردهایمان نشـانه بگذاریم
تا بدانیم
کجا
دستـان خدا را رها کرده ایم