◥ هیـــچ کـــودکــــی نـــگـــران وعـــده بعــــدی غـــذایـــش نیـــستــ؛ زیــــرا بـــ ه مهـــــربــــانــــی مــــادرش ایــــــمان دارد؛ ای کــــاش مــــن هــــم مثـــــل او به خــــدایــــم ایـــــــمان داشتـــــم ...◣
حضرت آیت الله بهجت
◥ هیـــچ کـــودکــــی نـــگـــران وعـــده بعــــدی غـــذایـــش نیـــستــ؛ زیــــرا بـــ ه مهـــــربــــانــــی مــــادرش ایــــــمان دارد؛ ای کــــاش مــــن هــــم مثـــــل او به خــــدایــــم ایـــــــمان داشتـــــم ...◣
حضرت آیت الله بهجت
فاطمیه هنوز تمام نشده!!!
نامش فاطمه است
همسر مولاست
ادب کرده گفته مرا فاطمه صدا نزنید...
شاید
دل زینبم بشکند....
روزی هم گفت دیگر مرا مادر چهار پسر نگویید...
تو را باید چه بنامیم بانو؟
مادر سقا
خـداونـد نمـ ـی خــ ـواهـد مــا بــه هـ ــم بــرسیــ ـم …
شــ ـایـد
تنهـ ــا دلیلـ ـش ایــن بــاشـد کـ ـه اگـ ــر کنــ ـارم بــاشـ ــی …
دیگـ ــر هیــچ وقتـــ ــــ هیــچ چیـ ــز … از او نخــ ـواهــم خـــواستـــ ــــــ
دل نوشت: بخشیدن کسی آســـــان است، اما اینکه بتوان دوباره به او اعتمــــــاد کرد، داســــــتان کاملا متفاوتی است
ڪـبڪـ من خروس نمــے خواند!
ڪـبڪـ من اولین برفـــے ڪـه آمـد ؛ ســرش را ڪــرد زیــر آن ، تا حقیقـــتِ رفتن تو را نبینــد.
ڪـبڪـ مـــن سرماخورده است
ڪـبڪـ من آن قــدر ســرش را زیر برف نگــه داشتــه، ڪـه سینه پهلو کرده است...
ڪـبڪـ من دیگــر بخواهــد هــم نمـے تـــواند بخواند!
نه خـــروس، نـــه قنــارے...
ڪـبڪـ مــن خروســـڪ گرفته و در بســـتربیماریست!
ڪـبڪـ من مُــدام نام ڪســے را مـــے برد...
ڪـبڪـ من دارد از دستـــم مـــے رود...
+ چرا میگویند هـــــــا علامت جمع است درحالی که وقتی آنرا با تن جمع میکنی ... ؟!؟!؟!
من خدا را دارم
کوله باری بر دوش
سفری بی پایان
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت : هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
من و سازم چندیست ، که فقط با اوییم
خدا داند دلم چون گریه می کرد
به حالم دشت و هامون گریه می کرد
ندیدم زخم پهلو را در آن شب
ولی دیدم کفن خون گریه می کرد
.
.
.
درد نوشت:
با خـــودم فـــــکر می کنم حــــالای کوچـــه ما چــــــــــــقدر تـــاریـــک اســـت
گـــــــریه، مـــــــادر، دوشنــــبه، در، کوچـــه
راســـتی!
شـــــــــهادت مــــــادرم نزدیک است...
لعن الله قاتلیک یا بنت رسول الله
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را،مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد
هرچه باداباد!
یه نمونه از سفره هفت سین رزمنده ها و شهدا که تو سالهای دفاع مقدس که رزمنده ها تو سنگر ها آماده می کردند. البته قبل از آماده کردن سفره هفت سین سنگر ها را خونه تکونی می کردند . پتوهای خاکی رنگی که کف سنگر ها بود و نم گرفته بود رو میاوردن بیرون و می تکوندن .سنگر با اعنوان گل ها تزئین می شد .موقع تحویل سال بچه ها مشغول خواندن قرآن و زیارت عاشورا بودند و برای همدیگر دعا می کردند که سال خوبی داشته باشند.
سربند - سنگ - مین سوسکی - مین سبدی - سیم تله - سیم چین - سیم خاردار - سرنیزه- سی چهارC4 - سوزن اسلحه- سیمینوف- سمبه و... از جمله از وسایل سفره هفت سین تو جبهه بود.
نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه ها معمول بود، که بعضی خودشان طلب می کردند و نوعش را معین، چنان که یکی از دیگری عبارت "کتب علیکم القتال" را می نوشت و در پاکتی تقدیمش می کرد که تا سرحد شهادت نصب العین همرزمش بود. دید و بازدید از گردانهای همجوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها هم از جمله سنتهای حسنه ای بود که در ایام سال نو به ندرت ترک می شد. بچه هایی بودند که چهار، پنج سال سابقه حضور در منطقه داشتند و همین امر ایجاب می کرد که مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بی توجه نباشند.