مادرم فاطمهــــــ
خدا داند دلم چون گریه می کرد
به حالم دشت و هامون گریه می کرد
ندیدم زخم پهلو را در آن شب
ولی دیدم کفن خون گریه می کرد
.
.
.
درد نوشت:
با خـــودم فـــــکر می کنم حــــالای کوچـــه ما چــــــــــــقدر تـــاریـــک اســـت
گـــــــریه، مـــــــادر، دوشنــــبه، در، کوچـــه
راســـتی!
شـــــــــهادت مــــــادرم نزدیک است...
لعن الله قاتلیک یا بنت رسول الله
و ز تربت او کسی نشان دارد ،نه
آن تربت گمگشته به بر ، زواری
جز مهدی صاحب الزمان دارد،نه
یازهرا/التماس دعا