آغوش باز
تو در کنارم بودی و من حضورت را فقط در مواقع تنهایی احساس میکردم!
آن لحظاتی که غرق در اندوه های خویش تو را به دست فراموشی سپرده بودم،
کاش سیلی بر گوشم میزدی و به من میفهماندی که چقدر اشتباه کردم...
آرزو نه، هدفِ با تو بودن زیباتر از این حرف هاست و شیرینی این لحظات را مدیون نام زیبای توأم..
بارها حسرت این را خوردم که چرا سرم را نچرخاندم تا نگاه مهربانت را پشت آن همه حجاب ببینم؟!
حیف....
اکنون فرصتی به من داده ای تا تو را دوباره در آغوش بگیرم.
سفره ات پهن است و دستان خالی من جز با کَرَم تو پر نمی شود.
تنها معبودم ؛خودم را تنها به نگاه مهربان تو میسپارم...
لینک صوت ♪♫♪♫