امانت شهدا
آنان چفیه داشتند و من چادر دارم.
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود و من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم.
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند و من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم.
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند و من وقتی بد حجابی را میبینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم.
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند و من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.